خوشا ان شب که در خلوتگه راز
درون سینه ام ارام بودی
من از اه سحرگاه تو فارغ
تو فارغ از غم ایام بودی
خوشا انروزی زیر سایه بید
لب جوی ماو دل نشسته بودیم
سرود عشق میخواندیم از بر
لب از هر گفتگویی بسته بودیم
نظرات شما عزیزان:
با تنهایی ساختم با بیکسی سوختم
ولی یاد نگرفتم کسی را فراموش کنم
که همیشه در یادش هستم